محمدحسین محمدحسین ، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

قلبهای کوچکم

عکسهای بچگی زهرا و محمدحسین

سلام گلهای مامان . امروز دیگه نوبت  هر دوی شماست که عکسهاتون رو بذارم . اگه می خواهید ببینید بامن بیایید : این عکسها برای وقتیه که شما سه سال و نه ماه سن داشتی و محمدحسین هم تازه به دنیا اومده بود یعنی سال  85 . اون موقع ها خیلی دوست داشتی محمدحسین رو بغل کنی ولی من می ترسیدم که محمدحسین رو بغلت بدم . توی این عکسها هم کلی التماست کردم که مواظب باشی  ،         این هم عکس شما دوتا با ریحانه جون :   ...
17 شهريور 1390

چه خبر؟

سلام ،  هیچ خبر . سلامتی . الان ساعت نزدیک یازده شبه تازه از واردکردن سندها خلاص شدم و اومدم  سراغ وبلاگتون .  بدی کارکردن توی خونه اینه که وقت و زمان نمیشناسه . بابایی یک سری اسناد رو برای فردا لازم داره که باید تحویلش میدادم . البته خوبی کارکردن توی خونه هم اینه که ،‌هروقت بخواهی میری سر کار اون موقعی که بقیه همکارا مشغول کارهستند ، مامانی شما در خواب نازه همه با حجاب و پوشش سر کارن ، مامانی شما راحت و آزاد میشینه و کارش رو انجام میده . مامان های دیگه باید نی نی هاشون رو بذارن مدرسه و مهد ، مامانی شما هم کارش رو انجام میده ، هم بالای سر بچه هاشه . به موقع ...
6 شهريور 1390

خدایا!

خدایا! کمتر کسی است که گرفتار تلبیس هوای نفس نیست . کمتر کسی است که خود را حق نمی شمرد و دیگران را باطل نمی داند . ما را از این نیرنگ ناجوانمردانه شیطان مصون بدار .
6 شهريور 1390

نوبت کیه ؟

اگه گفتین امروز نوبت کیه که عکسهاشو بذارم ؟ آفرین درست گفتید  نوبت زهرا جون ، پس نگاه کنین : زهرا جونم اینجا می خواستم لباستو عوض کنم ، نمی ذاشتی . قربونت برم ، اینجا فقط سه ماهت بود که با روسری عکست رو گرفتم . عافیت باشه خانمی ، توی این عکس تازه از حمام بیرون اومدی ، کلاه گذاشتی  سرما نخوری . قربون دختر نماز خونم بشم . اگه گفتی اینجا کجاست ؟ با آقاجون و مامان جون منصوره  اینها رفته بودیم خونه عمو مهدی اینها . اینجا هم خونه خودمونه پیش بابایی هستی و مثلا داری نماز می خونی . توی این عکس اگه گفتی چه خبره ؟ روز تولد یکسالگی شماست . ...
5 شهريور 1390

خدایا!

خدایا ! تو که در امانت داری بی بدیلی ، کاش دینمان را هم به امانت نزد خود بپذیری ، چرا که اگر تو این دین را به امانت نستانی و محافظت نکنی ، بعید نیست که ما ازبیم رفتن ، رهایش کنیم یا به طمع ماندن ، خون بهایش کنیم .
5 شهريور 1390

عکسهای بچگی محمدحسین

محمدحسین جون الان نوبت شماست که چند تا از عکسهای بچگی شما رو بذارم این عکسها برای اواخرسال 85 که تازه به دنیا اومدی و اوایل سال 86 است . پهلوون مامان ، خوابهای خوب ببینی  ... عسل مامان به چی نگاه میکنی ؟ و روز به روز داری خوشگل تر می شی نفسم ... چرا این شکلی شدی مادر ؟ آخی ! اینم عکس محمدحسین و ریحان جیگر (دخترخاله و دخترعموی محمدحسین) هیچ میدونستی ریحانه جون ، فقط دوماه و بیست روز از شما بزرگتره . حرفش رو گوش کنی ها . باهم دوستهای خوبی باشین نفسهای من . محمدحسینم ، فعلا بسه . بقیه عکسهات رو که کمی بزرگتر شدی بعدا برات میذارم . البته دفعه بعد نو...
4 شهريور 1390