محمدحسین محمدحسین ، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

قلبهای کوچکم

وقتی محمدحسین نی نی بود

1390/5/26 16:39
نویسنده : مامان ناز
181 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گلهای مامان ،

می دونید تا شما دوتا به اینجا برسید من چه قدر سختی کشیدم . هم وقتی زهراجونم نی نی بود . هم موقعی که محمدحسینم کوچولو بود .

اون موقعی که محمدحسین به دنیا اومد من حالم خیلی بدبودیعنی فشارم خیلی بالابود.شب که حالم روبه راه نبود با دکتر تماس گرفتم گفت صبح حتمابیابیمارستان . صبح پاشدم و رفتم تا ظهر توی بیمارستان آتیه بودم . دکتر هر نیم ساعت می رفت و میومد وفشارم رو می گرفت ولی پایین نمی آمد. از یه طرف می خواست محمد رو توی شکمم نگه داره چون هنوز چهل روز دیگه مونده بود تا موقع به دنیا اومدنش بشه . از یه طرف می گفت با این همه زحمت و دردسر تا این جا نگهش داشتی ، اگه بمونه ممکنه به خاطر فشار خون بالا ، بچه توی شکمت خفه بشه و ازبین بره . خلاصه ازبابایی اجازه گرفت و ظهر ساعت یک و نیم بود که به دنیا اومدی . دکتر می گفت احتمالا نتونی نفس بکشی و بذارنت توی دستگاه .

که همین طور هم شد تا سه هفته بیمارستان بودی و من و بابایی هم هرروز توی راه خونه و بیمارستان . هرروز چندبارمیومدم تا بهت شیربدم . اولین بار که توی دستگاه دیدمت خیلی گریه کردم . هردفعه میومدم دیدنت یه جای بدنت رو سرم زده بودند . یه بار به سرت ، یه بارکف پات ، چه باردستت . خیلی اعصابم خرد میشد مگه چه جونی داشتی که هرروز یه جای بدنت رو سوراخ کنن. یه سری هم که به خودم تخت دادند پیش تخت تو ، نزدیک ده روزی بیمارستان پیشت بودم تا به موقع شیرت بدم و جاتو عوض کنم خلاصه که انقدر غصه خوردم تا بالاخره باهم برگشتیم خونه .همه جای دستها و پاهات به خاطر آزمایشها و سرمها کبود بود . بمیرم برات چه قدر درد کشیدی . اون موقع که توی دستگاه بودی بابایی با موبایل چند تا عکس و فیلم گرفت . یکی دوتا از اون عکسها رو برات میذارم تا ببینی .

زهرا جونم تو هم کم مامان رو اذیت نکردی ، توهم یکماه زود به دنیا اومدی و یه هفته ای بیمارستان بودی .

مگه توی این دنیا چه خبره که شما دوتا اینقدر برای دیدنش عجله کردین ؟؟؟؟

و این یکی ...

مامان فداتون بشه .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان نفس طلایی
27 مرداد 90 23:18
نازنینا قدر مامانتون رو خیلی بدونین هاااااااااااااا