محمدحسین محمدحسین ، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

قلبهای کوچکم

عید با تمام خوشی ها و ناخوشی ها .....

سال جدید اومد باسیصدو شصت و پنج روز جدید و نو ، پرازوقایع و اتفاقات گوناگون برای تک تک آدمها، خوش و ناخوش ، خوب و بد ، زشت و زیبا .... بعضی ها از همین ابتدای سال ناخوشی ها رو تجربه می کنن و انشااله بقیه روزهاشون پر از اتفاقات خوب باشه .بعضی ها هم خوب و خوش شــروع کردن ، انشااله همه روزهاشون پر از خوشی باشه و روی ناخوشی رو نبینن .  ما هم شروع کردیم خدا رو شکر با خوبی وخوشی ، پنجشنبه شب که سال تحـــویل بود برای شام سبزی پلو ماهی با کوکو سبزی درست کردم و غذا رو برداشتیم و بی خبر رفتیم خونه مامان جون منصوره اینها ، خوش حال شدن ،  خاله سیمین و عمو معین هم اومدن و دور هم بودیم ، بعد سال تحویل هـــم ع...
30 فروردين 1393

این چند روزه ....

سلام عزیزای مامان .. فردای روزی که باباجونی رفت مامان جون منصــــــــوره و آقاجون  اومدن خونمون . پس فرداش که پنجشنبه بود دایـــی علی جــون  اومد دنبالمون و ما رو برد خونه مامان جون فاطمــه ، دوسه روزی اونجا بودیم . توی همون روزها دخترای طاهره زنعموکه رفته بودن قم برای سالگرد عموجون، اومدن خونه مامان اینهابرای عیددیدنی  و منم دیدمشون و از دیدنشون خوشحال شدم خیلی وقت بود که  ندیده بودمشون ، دوری راهها و مسافت بین شهرها ، دیدارها رو  کم میکنه ودلها رو تنگتر و تنگتر.خاطره های خوشی با دخترعموها و زنعمو های عزیزم دارم که فکر نمی کنم تا آخر عمرم دیگه هیچ وقت تکرار بشه ،  ...
25 فروردين 1393

سال نو مبارک

  نوروز به نور فاطمیــــه زیباست روزی تمام سال ما با زهراست با بردن نام فاطمـــــــه فهمیدم سالی که نکوست از بهارش پیداست       ...
6 فروردين 1393

السلام علیک یا رسول الله

مردی از دنیا می رود که دنیا چشم انتظارش بود تا بیاید ودایره نبوت رادر افــــق باز چشم هایش به پایان برساند  ، مردی که دنیا چشم انتظارش نشست تا نقطه بگذارد بر انتهای سطر پیامبری و نامـــــه رسالت را مهربنگارد با نقش نگین خاتمیت .                                      ا ی کریم اهل بیت ، از اعتراض خاموشت می نویسم که چون نجابت گلهای محمدی، عطر ایمان را در فضای تنگ زیستن منتشر کرد . آنجا که مظلومیت تو ، بی وفــایی  و سستی یارا...
10 دی 1392