محمدحسین محمدحسین ، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

قلبهای کوچکم

جشن شکوفه ها

1392/8/8 22:59
نویسنده : مامان ناز
328 بازدید
اشتراک گذاری

سلام 

یکشنبه سی و یکم شهریور روز جشن شکوفه ها بود . ازصبح 

همه جمیعا بیدار باش بودیم و آماده شدیم و همگی دنبال آقا 

محمد راه افتادیم البته بابایی ما سه تا رو گذاشت مدرسه و 

خودش رفت شرکت . همه پدر و مادرهای خوشحال اما نگران 

دنبال بچه هاشون راه افتاده بودن . اول همه رفتیم حیاط و بچه 

ها توی صف ایستادن ، براشون شعر و موزیک پخش کردن و بعد

آقای ناظمشون اسم همه رو صدا میکرد تا ببینه همه اومدن یا

نه ، بعد هم به هرکدومشون یک دسته گل دادن و از زیر قرآن و

اسفند رد شدن و رفتیم سالن آمفی تاتر . کلی برنامه های جالب

اجرا کردن بعد هم خانم مدیر و خانم معلمشون صحبت کردن . 

بچه ها رو هم بردن تا تمام مدرسه رو نشونشون بدن و ازشون 

پذیرایی کنن . والدین هم توی آمفی تاتر بودن و توضیحات مدیر و

معلم رو گوش می دادن بعد هم که رفتیم سرکلاس بچه ها و آخر

سر هم یک کادو و کتابهاشون رو تحویل گرفتن و آمدیم خونه . 

کادوی آقا محمد یه ماشن کنترلی بزرگ و خیلی قشنگ بود که 

کارش شده ماشن بازی . 

 وای حالا بگم از روز اول مهر ، صبح محمدحسین جان و زهرا خانمی رو 

راهی مدرسه کردم و چون از صبح زود بیدار بودم تصمیم گرفتم یه کمی 

بخوابم و دوباره پاشم و به کارام برسم تازه رفته بودم روی تخت که صدای 

تلفن دراومد . روابط عمومی مدرسه بود که گفت گوشی خدمتتون . خانم

مدیر می خوان باشما صحبت کنن . ازاونجایی که خانم مدیر هم دوست

خودمه ، بعد سلام و احوالپرسی بهم گفت اگه می تونی بلند شو بیا

مدرسه  ، محمدحسین گریه میکنه و میگه مامانم رو میخوام بعد هم محمد

رو صدا کرد که بیا با مامانت حرف بزن ، با جیگر طلا حرف زدم و بهش قول

دادم که الان  میام پیشت . اینم از خواب ما ، بلند شدم و رفتم مدرسه 

و از سرکلاس صداش کردن و اومد و داغ دلش تازه شد که همین جا بمون

و هیچ جا نرو . منم گفتم که فقط میتونم تا یکساعت اینجا باشم . عسل

مامان هم که داشت گوله گوله اشک می ریخت . کلی خانم مدیر و خانم 

معلم باهاش حرف زدن و خلاصه که بعداز دوسه ساعت اسیری اومدم خونه 

و ظهر دوباره بلند شدم رفتم دنبال حضرت آقا . روز دوم مهر هم یه کمی 

گریه کرد اما به قول خودش کمتر از دیروز . حالا تا روز شنبه ببینیم محمدحسین

خان جان چه برنامه ای داره ؟

دوسه تا از عکسهای روز جشن شکوفه ها رو به یادگار میذارم تا هر وقت 

عسل جونی این عکسها رو دید یاد خاطراتش بکنه .البته توی آمفی تاتر چون

جلو نشسته بود نتونستم ازش عکس بگیرم . راستی لباس فرم محمدحسین 

جلیقه شلوار سرمه ای رنگه ولی روز جشن نباید لباس فرم می پوشیدن . 

عسل مامان از لباسهاش خوشش میاد و هروقت می پوشه میگه داماد شدم.

نمی دونم اینقدری عمر میکنم که دامادیت رو ببینم یا نه نازنینم . 

لباس فرم زهرای گلم هم یه مانتوی خوشگل سبز فیروزه ای با مقنعه و شلوار

مشکیه که خیلی هم بهش میاد .

 

 

 

 

 گلهای مامان موفق باشین .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان ریحان جیگر
4 مهر 92 19:32
الاهی فدات... خوش به حالت بابا، حسابی که بهتون خوش گذشته. ماشین کنترلی و .... ایشالا که موفق باشین
ریحانه
4 مهر 92 19:40
زینب
5 مهر 92 22:37
وای عزیزم مبارک باشه کلاس اولیت چقدر ناز و اقا شدی انشاالله به مدارج عالی برسی وهمینطور زهرا خانمی...خواهری خوبی
سلام خاله جون مرسی . ممنونم
خاله سعیده
6 مهر 92 18:23
سلام جیگرای خاله الهی که موفق و خوشبخت بشید و عروس و دامادیتونو ببینیم