محمدحسین محمدحسین ، تا این لحظه: 17 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

قلبهای کوچکم

خدایا!

  خدایا! ریشه اعتقاد به معاد را ، در خاک وجودمان مستقر گردان . آنچنان که نهال باورمان ،  دستخوش هوای نفس و تند باد هجوم شیطان نگردد .  
27 مرداد 1390

وقتی محمدحسین نی نی بود

سلام گلهای مامان ، می دونید تا شما دوتا به اینجا برسید من چه قدر سختی کشیدم . هم وقتی زهراجونم نی نی بود . هم موقعی که محمدحسینم کوچولو بود . اون موقعی که محمدحسین به دنیا اومد من حالم خیلی بدبودیعنی فشارم خیلی بالابود.شب که حالم روبه راه نبود با دکتر تماس گرفتم گفت صبح حتمابیابیمارستان . صبح پاشدم و رفتم تا ظهر توی بیمارستان آتیه بودم . دکتر هر نیم ساعت می رفت و میومد وفشارم رو می گرفت ولی پایین نمی آمد. از یه طرف می خواست محمد رو توی شکمم نگه داره چون هنوز چهل روز دیگه مونده بود تا موقع به دنیا اومدنش بشه . از یه طرف می گفت با این همه زحمت و دردسر تا این جا نگهش داشتی ، اگه بمونه ممکنه به خاطر فشار خون بالا ، بچه توی شکمت خفه بشه ...
26 مرداد 1390

مهربونی

عسل های مامان شما دو تا ازبچگی همدیگه رو خیلی دوست دارین و به هم محبت می کنین تا آخر عمرتون همیشه همین جوری باهم مهربون باشین نفسهای مامان ... ببینین چه قدر مهربون به هم نگاه میکنین ...   ...
26 مرداد 1390

خدایا!

خدایا! آن زمان که در سراشیبی سقوط و هلاکت پرشتاب می غلتیم ، محتاج دست های امداد توایم ! دست های مهربانت را از ما دریغ نکن !
24 مرداد 1390

طفلک سروش اینها

موندم چرا شما دوتا از بازی کردن سیر نمی شید ، یا نه موندم که چرا شما دوتا اصلا خواب نداریدالبته بیشتر منظورم با محمدحسینه . برای چی این حرفها رو می زنم برای اینکه صبحها که برای سحری بیدارمی شم خیلی آروم کارهام رو انجام می دم تا سر و صدا نکنم ، تا یه وقت پسر گلم از خواب بیدارنشه . آروم می رم بابایی رو بیدارمیکنم بعد هم می رم سراغ زهراجونم .(امسال بیدارش میکنم تا روزه کله گنجشکی بگیره تا یاد بگیره که سال دیگه باید طاقتش رو بالا ببره) . بعد که برمی گردم آشپزخونه یه دفعه می بینم که از پشت سر منو صدا می کنی که مامان زهرا بیدار نمیشه . وای تو برای چی  بیدار شدی ؟ میگی : خوب پاشدم سحری بخورم دیده (البته دیگه رو میگی دیده ). ...
23 مرداد 1390

بوی گل ، بوی قرآن

بازشب از بوی سحر جان گرفت                             بتکده بوی خوش قرآن گرفت خاطره ی رود به دریا چکید                            سایه ی خورشید به صحرا چکید ابر،دلش درغم گل آب شد                            اشک خدا بود که سیلاب شد ...
23 مرداد 1390

خدا

خدا مال همه است . مال من ، مال شما ، مال یکایک ما و شما . خدا نمایندگی انحصاری ندارد . خدا به تعداد آدم ها در زمین شعبه دارد . خدا تنها امکانی است که هیچ کس نمی تواند از من و شما بگیرد . خدا تنها دارایی است که فقیران بیشتر از ثروت اندوزان دارند . خدا تنها ذخیره ای است که هیچ حکومتی نمی تواند مردم را از آن محروم کند یا توزیع آن را دراختیار خود بگیرد یا کوپنی و جیره بندی اش کند . خدا تنها قدرتی است که مظلومان بیش از ستمگران دارند . خدا تنها رفیقی است که در هیچ شرایطی رفیقش را تنها نمی گذارد و به او خیانت نمی کند . خدا تنها پناهگاهی است که امنیتش هیچ گاه به مخاطره نمی افتد و حفاظ و حصارش خلل نمی پذیرد . خدا تنها روزنه ی امیدی است که ه...
22 مرداد 1390

فرصت آسمانی

سلام بر ماه خوب خدا . سلام بر خوب ترین زمان . سلام بر کوتاهترین فرصت . رمضان ! سلام خدا بر تو، که پیش از آمدنت دل ها به شوقت به شور می آید ، و پیش از رفتنت از فراق ات به اندوه . ما و شما مهمان ایم ، مهمانی وقتش رمضان است . همه ی ساکنان زمین دعوت اند به مهمانی آسمان . دراین مهمانی همه چیز بی انتهاست ، چیزی کم نمی آید ، ناممکن وجود ندارد ، میزبانش خسته نمی شود ، کاری نشدنی نیست ، تنها و تنها یک چیز اندازه دارد ، ساعتهای برتر از هزارسال و لحظه های بهتر از هزارهزارماه می گذرند و برگشتی ندارند و مهمانی سی روز دیگر تمام می شود . . بیایید فرصت آسمانی را غنیمت بشماریم .   (مجله فرصت آسمانی ، شهرداری تهران) ...
22 مرداد 1390