عرض ادب
سلام
بعد ازمدتها یعنی ازاون موقعی که کامی جون قاطی کرد تا
حالا فرصت نکردم بیام و سری به وب شما بزنم یعنی راستش
رو بخواهین دیگه با سیستم خودم نمی رم توی اینترنت ،
چون اوندفعه حسابی ویروسها خدمت کامی جون رسیدن
و تا دو هفته اسیر بودم تمام سیستم های حسابداری و
سلزها به هم ریخته بود و کلی کارهای شرکت عقب افتاد ،
باید سرفرصت یه لب تاب ، مخصوص وب شما بخرم . الانم با
لب تاب خاله اومدم بهتون سر بزنم .
توی این مدت اتفاق خاصی نیافتاد جز اینکه زهرا جون سال
تحصیلی جدید رو در کلاس سوم ابتدایی شروع کرد و مثل
سالهای قبل عاشق مدرسه رفتنه .
محمدحسین هم مرتب میگه چرا من رو مدرسه ثبت نام
نمیکنی مخصوصا ازوقتی فهمیده ریحانه جون مهدمیره هرروز
به من گیر می ده ، ولی جیگر مامان سال دیگه چه بخوام و
چه نخوام مجبورم که ثبت نامت بکنم چون باید بری پیش دبستانی .
دعا کن یه مدرسه خیلی خوب قبول بشی تا من هم خیالم
راحت بشه .
اون موقع به قول خودت من دیگه تنها میشم تا همه برگردن خونه .
الان می خوام دو تا عکس از محمدحسین بذارم عکسهایی که
یه ساعت پیش خاله سیمین ازت گرفت توی حیاط مامان جون
فاطمه اینها :
فعلا بای بای تا وقتیکه یه لب تاب جدید بخرم یا اینکه دوباره بیام
سراغ لب تاب دایی یا خاله .